حاجی پیرزاده، محمدعلی بن محمد اسماعیل نائینی از بزرگان اهل ذوق و حال در اواخر قرن سیزدهم و اوائل قرن چهاردهم هجری (طرائق الحقائق ص 351). وی در 1305 هجری قمری سفری بفرنگستان رفت و در 1306بتهران بازگشت و در لندن با ادوارد براون انگلیسی ملاقات کرد. مکاتباتی نیز در لندن و پاریس و بیروت میان آن دو متبادل شده است. (تاریخ ادبیات براون مقدمۀج 3. یا از سعدی تا جامی ص ج، یا یب، یج، کب، کد)
حاجی پیرزاده، محمدعلی بن محمد اسماعیل نائینی از بزرگان اهل ذوق و حال در اواخر قرن سیزدهم و اوائل قرن چهاردهم هجری (طرائق الحقائق ص 351). وی در 1305 هجری قمری سفری بفرنگستان رفت و در 1306بتهران بازگشت و در لندن با ادوارد براون انگلیسی ملاقات کرد. مکاتباتی نیز در لندن و پاریس و بیروت میان آن دو متبادل شده است. (تاریخ ادبیات براون مقدمۀج 3. یا از سعدی تا جامی ص ج، یا یب، یج، کب، کد)
زاده شده از دیو. بچۀ دیو، دیونژاد: از این دیوزاده یکی شاه نو نشانند با تاج بر گاه نو. فردوسی. از آدمیان دیوزاده دیوانگیش خلاص داده. نظامی. هجوم عزیمتی است که آن دیوزاده را بر خوانمی زبون و مسخر همی کنم. سوزنی
زاده شده از دیو. بچۀ دیو، دیونژاد: از این دیوزاده یکی شاه نو نشانند با تاج بر گاه نو. فردوسی. از آدمیان دیوزاده دیوانگیش خلاص داده. نظامی. هجوم عزیمتی است که آن دیوزاده را بر خوانمی زبون و مسخر همی کنم. سوزنی
پسرعمو. (ناظم الاطباء). پسرعم. پسر نیای پدری. دخترعمو. دختر نیای پدری: فرستاد کس نزد عم زاده خویش که در طنجه بنهاده بودش ز پیش. اسدی (گرشاسب نامه ص 243). میان دو عم زاده وصلت فتاد دو خورشیدسیمای مهترنژاد. سعدی
پسرعمو. (ناظم الاطباء). پسرعم. پسر نیای پدری. دخترعمو. دختر نیای پدری: فرستاد کس نزد عم زاده خویش که در طنجه بنهاده بودش ز پیش. اسدی (گرشاسب نامه ص 243). میان دو عم زاده وصلت فتاد دو خورشیدسیمای مهترنژاد. سعدی
محمود غنی زادۀ سلماسی. در سلماس به سال 1296 هجری قمری به دنیا آمد و به استانبول و پس از آن به برلین رفت و در مجلۀ کاوه مقالاتی نوشت. پس به ایران برگشت و روزنامۀ سهند را انتشارداد و بسال 1353 هجری قمری درگذشت. او راست: تاریخ آذربایجان، ایرانیان مستعرب. دیوانی از او به نام ’آثار منظوم محمود غنی زاده’ به چاپ رسیده است. رجوع به الذریعه ج 9 ص 792 و سخنوران نامی معاصر ج 2 ص 195 شود
محمود غنی زادۀ سلماسی. در سلماس به سال 1296 هجری قمری به دنیا آمد و به استانبول و پس از آن به برلین رفت و در مجلۀ کاوه مقالاتی نوشت. پس به ایران برگشت و روزنامۀ سهند را انتشارداد و بسال 1353 هجری قمری درگذشت. او راست: تاریخ آذربایجان، ایرانیان مستعرب. دیوانی از او به نام ’آثار منظوم محمود غنی زاده’ به چاپ رسیده است. رجوع به الذریعه ج 9 ص 792 و سخنوران نامی معاصر ج 2 ص 195 شود
سقنقور. (ناظم الاطباء). ماهی سقنقور. (فرهنگ جهانگیری). جانوری ذوحیاتین شبیه سوسمار. (از یادداشت مؤلف). ماهیی است که در ریگ می رود، چنانکه ماهی در آب، و گویند سقنقور است. (انجمن آرا) (ازبرهان) (آنندراج). رجوع به سقنقور و ریگماهی شود
سقنقور. (ناظم الاطباء). ماهی سقنقور. (فرهنگ جهانگیری). جانوری ذوحیاتین شبیه سوسمار. (از یادداشت مؤلف). ماهیی است که در ریگ می رود، چنانکه ماهی در آب، و گویند سقنقور است. (انجمن آرا) (ازبرهان) (آنندراج). رجوع به سقنقور و ریگماهی شود
شیخ اوغلی، فرزند شیخ صفی الدین اردبیلی. لقبی که هر یک از پادشاهان صفوی را میداده اند. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل شیخاوند). رجوع به شیخ اوغلی و شیخاوند شود نقاش و مینیاتورساز ایران در قرن دهم هجری. وی شاگرد بهزاد بود. (فرهنگ فارسی معین)
شیخ اوغلی، فرزند شیخ صفی الدین اردبیلی. لقبی که هر یک از پادشاهان صفوی را میداده اند. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل شیخاوند). رجوع به شیخ اوغلی و شیخاوند شود نقاش و مینیاتورساز ایران در قرن دهم هجری. وی شاگرد بهزاد بود. (فرهنگ فارسی معین)
زادۀ کیان و پادشاه زاده. (ناظم الاطباء). کیان نژاد. از نژاد کیان. که از نسل کیان و شاهان است: به پیش گو اسفندیار آمدند کیان زادگان زار و خوار آمدند. دقیقی. کیان زاده گفت ای جهاندار شاه برو کینۀ باب من بازخواه. دقیقی. کیان زادگان با جوانان من که هریک چنانچون دل و جان من. دقیقی. بیامد هم آنگاه نستور شیر نبرده کیان زاده پور زریر. دقیقی. کیان زادگان و جوانان خویش به تابوتها اندر افکند پیش. دقیقی. کجا بود از گیتی آزاده ای خداوند تاج و کیان زاده ای. فردوسی. بسی خواستندش کیان زادگان ز هر کشور آمد فرستادگان. اسدی
زادۀ کیان و پادشاه زاده. (ناظم الاطباء). کیان نژاد. از نژاد کیان. که از نسل کیان و شاهان است: به پیش گو اسفندیار آمدند کیان زادگان زار و خوار آمدند. دقیقی. کیان زاده گفت ای جهاندار شاه برو کینۀ باب من بازخواه. دقیقی. کیان زادگان با جوانان من که هریک چنانچون دل و جان من. دقیقی. بیامد هم آنگاه نستور شیر نَبَرده کیان زاده پور زریر. دقیقی. کیان زادگان و جوانان خویش به تابوتها اندر افکند پیش. دقیقی. کجا بود از گیتی آزاده ای خداوند تاج و کیان زاده ای. فردوسی. بسی خواستندش کیان زادگان ز هر کشور آمد فرستادگان. اسدی
مهزاد. شاهزاده. مهترزاده: نیاید همی بانگ مهزادگان مگر کشته شد شاه آزادگان. دقیقی. شدش پیش با خیل مه زادگان تن خویش کرد از فرستادگان. اسدی. و رجوع به مادۀ قبل شود
مهزاد. شاهزاده. مهترزاده: نیاید همی بانگ مهزادگان مگر کشته شد شاه آزادگان. دقیقی. شدش پیش با خیل مه زادگان تن خویش کرد از فرستادگان. اسدی. و رجوع به مادۀ قبل شود
عبدالحلیم بن محمد (مولی...). متوفی بسال 1013 هجری قمری او راست: تعلیقه ای بر اشباه و نظائر ابن نجم و نیز شرحی بر هدایه فی الفروع تألیف برهان الدین علی بن ابی بکر المرغینانی الحنفی. (کشف الظنون). و رجوع به عبدالحلیم اخی زاده شود یحیی بن عبدالحلیم. متوفی بسال 1020 هجری قمری او راست: رسالۀ بحریه
عبدالحلیم بن محمد (مولی...). متوفی بسال 1013 هجری قمری او راست: تعلیقه ای بر اشباه و نظائر ابن نجم و نیز شرحی بر هدایه فی الفروع تألیف برهان الدین علی بن ابی بکر المرغینانی الحنفی. (کشف الظنون). و رجوع به عبدالحلیم اخی زاده شود یحیی بن عبدالحلیم. متوفی بسال 1020 هجری قمری او راست: رسالۀ بحریه